روستای سیاه رودبار، شهرستان علی آباد

زنبورداری، کشاورزی، قالی بافی، شورای روستا و فعال اجتماعی

۱۵ سال سابقه فعالیت

ارسال محصولات به سراسر کشور

سمانه مسعودی

می گوید سمانه هستم. بعد اضافه می کند سمانه مسعودی ام ولی دوست دارم سمانه صدایم کنید. از قبل می دانستیم که او رئیس شورای روستای سیاه رودبار است برای همین وقتی می گوید که متولد ۱۳۶۴ است برای شنیدن داستانش مشتاق تر می شویم. قصه سمانه سراسر امید و استقامت است. از آن قصه هایی هست که هر زنی باید حداقل یک بار آن را بخواند یا بشنود. قصه اش پر از آن درسهای زندگی است که توی هیچ کتابی نمی نویسند و فقط توی عمل و تجربه می شود آموخت.

سمانه مسعودی

یکی بود، یکی نبود

سمانه فعالیت هایش را با تسهیلگری در روستای سیاه رودبار از هشت سال قبل شروع کرد. در کنار کار تسهیلگری او به کارهای کشاورزی و کشت برنج، زنبورداری و کاشت گیاهان دارویی هم می پردازد.
سمانه زنی است متفاوت با دغدغه های فرهنگی و اجتماعی که در سن پایین دنبال دغدغه هایش می رود و می خواهد مفید و موثر باشد. او می گوید در روستای ما در قدیم دخترها فقط تا کلاس پنجم درس می خواندند و بعد از آن مجبور بودند که ازدواج کنند. فقط تعداد کمی از دخترهایی که آشنا یا فامیلی در شهرهای اطراف داشتند و آن هم در صورتی که پدرشان اجازه می داد می توانستند به شهر بروند و تا مقاطع بالاتر تحصیل کنند.
در آن زمان رفت و آمد از روستا به شهر خیلی سخت تر بود و  اهالی روستا هم ماشین نداشتند. برای همین سمانه با وجود اصرار و پیگیری خودش تنها می تواند مقطع راهنمایی را در آزادشهر و پیش خاله اش بگذراند. او در سه سال دوره راهنمایی مجبور بود تمام سال تحصیلی را در منزل خاله اش بماند و فقط تابستانها به روستا و پیش پدرو مادرش برگردد. سمانه دلتنگی های آن زمان را هنوز به یاد دارد. او می گوید دوری از خانواده ام خیلی سخت بود ولی کسی نبود که بتواند مرا به روستا ببرد.

بعد از پایان مقطع راهنمایی وقتی که فقط ۱۳ سالش بود سمانه هم مثل بقیه دخترهای روستا ازدواج می کند و حالا یک پسر ۱۶ ساله دارد. او نمی تواند در مقطع دبیرستان تحصیل کند اما بعد از چندسال که پسرش بزرگ تر می شود تحصیلاتش را در مقطع دبیرستان ادامه می دهد و جزو معدود زنان روستا هست که تا مقطع دیپلم پیش می رود. سمانه به دلیل بیماری همسرش تمام مسئولیت های زندگی خانه داری و فعالیت های بیرون از منزل را تنهایی به دوش می کشد و برای پسرش هم پدر می شود و هم مادر.

سمانه و پسرش
سمانه می گوید از همان ابتدا به فعالیت های اجتماعی و فرهنگی علاقه داشتم و دوست داشتم کاری برای مردم روستا بخصوص برای زنان روستایی انجام دهم. سمانه با اینکه سن کمی داشته همواره دغدغه اشتغال بانوان روستا را با خود به همراه داشته و همیشه در تلاش بوده تا بانوان روستایی بتوانند از لحاظ اقتصادی مستقل باشند و برای خودشان درآمد داشته باشند. برای همین بارها برای مطالبات خود از روستا به شهر و به ادارات مختلف جهاد کشاورزی، میراث فرهنگی و فرمانداری و بخشداری می رود تا نیازهای روستا را به آنها اعلام کند و با کمک آنها امکانات و تسهیلات را در بخشهای کشاورزی و صنایع دستی به روستا بیاورد تا مردم روستا بتوانند از درآمد حاصل از دسترنج خود به رفاه اقتصادی برسند و روستاییان بخصوص بانوان روستایی بیکار نمانند.
سمانه وقتی می دید زمین های روستا خالی مانده اند و ظرفیت برای کاشت دارند به جهاد کشاورزی می رفت تا از آنها کمک بگیرد و محصولات کشاورزی را در آنها بکارد. با این فعالیت ها کم کم روسا و معاونان ادارات دولتی سمانه را می شناسند و به او پیشنهاد می دهند صندوقی در روستا تاسیس کنند و از محل درآمد آنها کشت محصولات جدید را در روستا رونق دهند. سمانه در سال اول توانست چهار میلیون از صندوقی که خودش مدیر آن بود را به خرید نهال گل گاوزبان اختصاص دهد و با کمک مردم روستا نهال گل گاو زبان بکارند.
تلاشهای سمانه در سن پایین ستودنی بود و باعث شد تا او را به عنوان تسهیلگر روستا انتخاب کنند. او کم کم به یک پل ارتباطی بین مردم روستا و مسئولان شهری تبدیل شد.
از طرفی در روستای سیاه رودبار طرح دیگری به اسم سرخدار برای حفاظت از درختان سرخدار توسط جنگلبانی به اسم فرهاد مسعودی در حال اجرا بود. فرهاد هم مثل سمانه از اینکه مردم روستا به خاطر بیکاری مجبورند درختان روستا را قاچاق کنند ناراحت بود و با ایجاد یک اقامتگاه بومگردی و تاسیس کمپین « من هم یک سرخدارم» کاری کرد تا مردم زیادی به ارزش و اهمیت درختان سرخدار در جنگلهای هیرکانی پی ببرند.
فرهاد با تاسیس  اقامتگاه و قرارداد با تورهای گردشگری، پای گردشگران را به سیاه رودبار باز کرد و حالا سمانه و فرهاد و بقیه مردم روستا در تیمی تحت عنوان سرخدار همه با هم و در کنار هم فعالیت می کنند و با یک هدف مشترک می کوشند تا با آگاهی دادن به مردم جلوی قطع درختان سرخدار را بگیرند و به این ترتیب هم از جنگل محافظت کنند و هم درآمد مردم روستا را از قاچاق درختان به سمت گردشگردی و بومگردی و فروش محصولات روستا و صنایع دستی ببرند. با ورود گردشگر به روستا، فروش محصولات روستایی رونق گرفت و سمانه و گروه سرخدار توانستند عروسک های بومی سیاه رودبار را احیا کنند و عسل و محصولات کشاورزی و گیاهان دارویی را به فروش برسانند. با این فعالیت ها مردم زیادی مشغول به کار شدند و با ایجاد درآمد انگیزه برای مردم روستا ایجاد شد و امید و نشاط به روستا برگشت.

سمانه مسعودی

فعالیت های سمانه و دلسوزی اش برای روستا از او یک چهره مردمی و دوست داشتنی ساخته و باعث جلب اعتماد بالای مردم روستا شده است. تا جایی که وقتی سمانه به اصرار اطرافیان برای انتخابات شورای روستا کاندید می شود، بدون تبلیغات و صرفا به خاطر حس اعتمادی که مردم به او دارند رای اول را می آورد و حالا او به عنوان رئیس شورای روستای سیاه رودبار مشغول به فعالیت است. سمانه می گوید من با تمام زنان روستا دوست هستم و بدون کمک و همراهی آنها نمی توانم کاری انجام دهم. او تمام همتش را برای آبادانی و رشد و ارتقای مردم خودش قرار داده است. علاوه بر اینها سمانه زمین شالی دارد و گیاهان دارویی هم کشت می کند. زنبورداری و فروش عسل مرغوب هم از فعالیت های اصلی سمانه محسوب می شود. سمانه هرساله عسل تولیدی اش را به استانهای دیگر بخصوص تهران می فرستد. همچنین سمانه درکارهای قالیبافی و نمدمالی هم فعال است.

هرچند که سمانه و امثال این زنان در سطح روستای خود موفق هستند اما در خارج از روستا هنوز هم کمتر کسی آنها را می شناسد. ما در انجیلو معتقدیم تا به این نوع تلاشهای این آدمها ارج بنهیم. آنها را ببینیم و سعی کنیم با معرفی و فروش محصولات آنها کاری کنیم تا فرهنگ تلاش و کار رشد کند. شما با خرید محصولات از این افراد تلاشگری که کمتر دیده و شناخته می شوند می توانید در اثربخشی این هدف مقدس نقش داشته باشید.

پروژه های مرتبط