روستای زیارت ، شهرستان گرگان

 

بیش از ۵۰ سال سابقه فعالیت در حوزه صنایع دستی

ارسال محصولات به سراسر کشور

خاله رحیمه

می گوید سلام رحیمه رحیمی هستم. همسر گلمحمد گلمحدی و با این معرفی، قصه قشنگ خاله رحیمه استارت می خورد. خاله رحیمه ای که حالا ۷۲ سال سن دارد و بیشتر از ۵۰ سال از عمرش را به کار صنایع دستی اختصاص داده است. جاجیم و گلیم های خاله رحیمه حالا به کشورهای اروپایی صادر می شود و بیشتر از ۲۰ سال است که به خاطر جاجیم هایش مهر اصالت یونسکو را دریافت کرده است.

یکی بود ، یکی نبود

رحیمه رحیمی، بانوی توانمندی است که در روستای زیارت در ده کیلومتری جنوب شهر گرگان به دنیا آمده و تمام زندگی اش را در همان روستا سپری کرده است. خاله رحیمه از زمانی که دختر جوانی بوده به کار جاجیم بافی می پردازد و تا حالا توانسته به حدود ۶۰۰ نفر زن دیگر هنرش را آموزش دهد.
خاله رحیمه مهربون قصه ما، دل پردردی دارد. از زمین پدری که با نامردی از دست خانواده اش می گیرند و از ساخت و سازهای بی رویه در روستای زیارت که اصالت و سادگی روستا را از بین برده و آنجا را به یک شهرک شلوغ تبدیل کرده است. او می گوید قبلا که زیارت مثل الان فلسطین نشده بود، چقدر بهتر بود. او وضعیت کنونی زیارت را با خنده های بلند مخصوص خودش به وضعیت فلسطین تشبیه می کند ومعتقد است که روستایش مثل کشور فلسطین توسط بیگانه ها اشغال شده است.

خاله رحیمه به سنی رسیده که هر ورق از دفتر زندگی اش حرف و قصه ای برای گفتن دارد. آنقدر قصه از دوران جوانی اش دارد که اصلا گفتن از آنها در این فضا نمی گنجد. او یک عروس جوان بوده که مثل خیلی از عروسهای آن زمان پابه پای شوهر و خانواده همسر خود کار می کرده و همزمان بچه داری هم می کرده.
خاله رحیمه ۶ فرزند دارد که یکی از دخترانش دچار معلولیت خفیف ذهنی است. با این وجود او به همین دختر هم کارش را آموزش داده و این دختر اکنون می تواند مثل خودش گلیم و جاجیم ببافد.
اصلا شاید وجود همین دختر انگیزه ای شده تا او به قول خودش به ۱۸۰ دختر معلول، آموزش گلیم و جاجیم بافی بدهد. جالب اینجاست که خاله رحیمه با لبخند معصوم خودش می گوید که من از هیچکدام از آنها پولی نگرفته ام و این کار را برای رضای خدا انجام داده ام.
او در ازای این آموزشها فقط یک «خدابیامرزدش» می خواهد.
کارگاه خاله رحیمه در روستای زیارت در یک اتاق کوچک و تاریک قرار دارد. خاله رحیمه و خانواده اش سالها در خانه ای که در بالای همین کارگاه بوده زندگی کرده اند. دیوارهای کاهگلی و سقف شیروانی کارگاه، هنوز هم حس و حال خانه های روستاهای شمالی را دارد. هرچند آن طرف تر خانه بزرگتری ساخته اند ولی در آن یکی هم زرق و برق های ویلاهای امروزی زیارت دیده نمی شود.
خاله رحیمه در کارگاهش یک چرخ بافندگی بزرگ دارد که تمام اتاق را پر می کند. او پشت چرخ می نشیند و پدالهای لغزان آن را به حرکت در می آورد. کنترل پدالها کار سختی است ولی او خیلی ماهرانه این کار را انجام می دهد.

خاله رحیمه می گوید تا ده سال پیش هم نخ هایی که برای بافت جاجیم استفاده می کردند کاملا طبیعی و از پشم گوسفندان همان روستای زیارت تهیه می شد. پشم را می خریدند، تمیز می کردند و می شستند و بعد شانه می زدند تا نخ درست شود. بعد نخ ها را به شکل کلاف درمی آوردند. خاله رحیمه می گوید زیربنای نخ های ما رنگ آنها بود. اگر زیربنا خوب می بود رنگهای گیاهی ثابت می ماند. برای بهتر ماندن رنگ اول نخ ها را با زاج و ترشی آلو و نمک می جوشانند و بعد با رنگهایی که کاملا از گیاهان به دست می آمده این نخ ها را رنگ می کردند. قشنگی داستان اینجاست که حتی تا ده سال پیش هم آنها رنگ زرد را از گیاه چلم، رنگ قهوه ای را از پوست درخت توسکا، رنگ مشکی را از پوست درخت انار و رنگ صورتی را از گل ختمی به دست می آورده اند. اما متاسفانه این ترکیب طبیعت در جاجیم های خاله رحیمه اکنون به دلیل عدم صرفه اقتصادی از بین رفته و رنگهای شیمیایی جایگزین آن شده است.
سالهاست که خاله رحیمه جاجیم، حوله، روتختی، گلیم و سفره های خود را در این کارگاه کوچک بافته و در مغازه اش که در حاشیه خیابان قرار دارد می فروشد. مغازه خاله رحیمه ترکیب قشنگی از رنگهاست و او با بیان شیرین خود برای هر محصولش قصه ای برای تعریف کردن دارد.

پروژه های مرتبط