روستای سیاه رودبار ، شهرستان علی آباد

فعال در ساخت عروسک های محلی

ارسال محصولات به سراسر کشور

خاله حنیفه

حنیفه مسعودی از زنان روستای سیاه رودبار است که توانسته در پویش روستای سیاه رودبار که در راستای خودکفایی و استقلال روستا و جلوگیری از قطع درختان سرخدار شکل گرفت نقش مهمی داشته باشد.
خاله حنیفه دو دختر و یک پسر دارد و در یک منزل روستایی باصفا در روستای سیاه رودبار زندگی می کند. دخترهای خاله حنیفه ازدواج کرده اند به شهر رفته اند ولی پسرش هنوز در کنار پدر و مادر زندگی می کند.

حنیفه

یکی بود، یکی نبود

خاله حنیفه دقیقا نمی داند چند سالش است. آن زمان که خاله حنیفه و همسن و سالهای او کودک بودند رسم بود که اگر بچه ای قبل از آنها از دنیا می رفت شناسنامه همان بچه را برای بچه بعد نگه می داشتند و دیگر برای بچه کوچکتر شناسنامه نمی گرفتند. خاله حنیفه بعد از یک خواهر به دنیا می آید که از خودش چندسالی بزرگتر بوده و می گوید او که از دنیا رفت شناسنامه اش را برای من نگه داشتند و من الان دقیقا نمی دانم چندسالم است . ولی به طور حدودی سن خودش را بین ۴۵ تا ۵۰ سال تخمین می زند.
خاله حنیفه از دوران کودکی خودش می گوید. از اینکه آن زمان هیچ اسباب بازی ای وجود نداشت که بچه ها بتوانند با آنها بازی کنند. دخترها حتی عروسک هم نداشتند. خاله حنیفه می گوید یک بار که خیلی حوصله ام سر رفته بود رفتم به مادرم گفتم من حوصله ام سر رفته. مادرش می گوید برو از چوبهایی که پدرت می تراشد یکی بردار بیار تا برایت عاروس کِله درست کنم.

عاروس کله

مادر خاله حنیفه یک پارچه دور چوب کوتاهی می پیچد و با یک نخ آن را می بندد و یک پارچه هم به عنوان روسری یا به قول خودشان سربند روی سر چوب می بندد و آن را به خاله حنیفه که آن زمان کودک بوده می دهد و به این ترتیب عاروس کِله متولد می شود. هرچند عاروس کِله سالها بعد با ورود اسباب بازیهای جدیدتر به روستا از خاطره ها می رود و دیگر همبازی بچه ها نیست اما خاله حنیفه که تمام کودکی اش را با این عروسک سپری کرده، آن را از یاد نمی برد. تمام کودکی خاله حنیفه با این عروسک می گذرد و او هنوز هم یادش است که وقتی مادرش آن را با کمترین امکانات درست کرده بود چه ذوق و اشتیاقی به خرج داده و چقدر از داشتن همان عروسک ساده خوشحال بوده است.
بعد از اجرای طرح سرخدار در روستای سیاه رودبار وقتی که قرار است نمادهای روستا زنده و برای فروش معرفی شوند، خاله حنیفه هم یاد عروسک های بچگی دست ساز مادرش می افتد و با کمی خلاقیت آنچه را از مادر یاد گرفته دوباره زنده می کند و با هنرمندی با ترکیب پارچه های زیبا عروسک های جدیدتر و متنوع تری می آفریند که یادگار رسم و رسوم و حال و هوای قدیم زنان روستای خود است. به این ترتیب عروسک های دوران کودکی خاله حنیفه دوباره احیا می شوند.
تمام المانهای یک زن روستایی در عروسک های خاله حنیفه پیداست. او سعی می کند به تفکر خامی که از مادر خود گرفته باز هم روح و جان ببخشد و با خلاقیت و فکر خودش هرچه بیشتر عروسک هایش را به حال و هوای زنان قدیم روستایی نزدیک کند. . خاله حنیفه عروسک هایش را در دو حالت می سازد. اولین عروسک عاروس کله است. عاروس کِله در زبان محلی به معنای عروس کوچک است و نماد دختری بود که توی خانه پدر است و قرار است عروس شود. روی دهان این عروسک یک پارچه می دوزند که به آن تِک بند می گویند. در قدیم در روستاها رسم بود که عروس نباید جلوی خانواده شوهر حرف بزند و به اصطلاح نباید تِکش را باز کند. برای همین با یک روسری یا پارچه جلوی تِک یا دهانش را می گرفته که به این پارچه تِک بند می گفتند. حالا عروسک های خاله حنیفه که یادگار دوران قدیم هستند همگی تِک بند دارند.
رسم بود که تِک بند توسط داماد باز شود و بعد داماد آن را روی گل محمدی بیندازد و یک هدیه یا زیرلفظی به عروس داده شود.

خاله حنیفه

شکل دوم عروسک های خاله حنیفه، زنی روستایی است که دیگر از عروسی و ازدواجش گذشته و بچه دار شده است. این عروسک یک یا دو بچه به پشتش بسته است که نمادی است از کار و تلاش زنان روستایی که با بچه به سر زمین می رفتند و کار می کردند. بعضی از عروسک ها علاوه بر بچه یک پشته هیزم هم بر پشت خود بسته اند که باز هم نشان دهنده تلاش زنان روستایی است. این عروسک هایی که بچه دار شده بودند در روستای سیاه رودبار با نام عروسک های ماروچه (مادر و بچه) معروف شده اند.
تمام عروسک های خاله حنیفه سربند مخصوص زنان قدیم روستایی را دارند و دامن های بلند از پارچه های رنگی و گلدار پوشیده اند. تمام آنها نماد اصالت و فرهنگ هستند و خاله حنیفه ی قصه ما به خوبی توانسته این المان های سنتی و فرهنگی روستایش را در عروسک هایش پیاده کند و تلاشش در جهت حفظ این سنت ها و فرهنگ و اصالت روستایی زنان ایرانی ستودنی است.

پروژه های مرتبط